ایـــــن خـــــام ره نرفتــــــــه

خفتــــه خــبرندارد ســـردرکـــنارجانـان! کــه ایـن شـب درازباشــددرچــــشم پاسبانــان!

ایـــــن خـــــام ره نرفتــــــــه

خفتــــه خــبرندارد ســـردرکـــنارجانـان! کــه ایـن شـب درازباشــددرچــــشم پاسبانــان!

هوای دیار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بی تاب دیدار

امشب انگار بی تاب دیدارتو باشم

دل ازغم شده لبریزو بیمارتو باشم


گاهی زمن دلخورشده،گاهی هم ازخود

دل شاد ازینست که غمخوار تو باشم


نازم به جزایت ای گلروی گل اندام

خواهی خلاصم؟ گوگرفتار تو باشم


سالها گذشت ومن مانده درین حسرت

که روزی دلقک شیرین کارتو باشم


ترفندها زدم تا خالی کنم دل زغیر

دل گشت تهی ،تافقط نگهدارتوباشم


بسیاربرده رنج ونگشتم دمی ساکن 

که گر نه درکنار ، درمدارتو باشم


روز رستاخیز کس به یاد کس دگر نیست

تنها منم که چشم انتظار تو باشم‌ 


گفتی این عاشق مفلس ازکجا آمد

شکر خدایرا که در روزگار توباشم


صبروقرارم ز دوریت به آخر رسید

ای قراردل ،باش تا بیقرار تو باشم


ازتو خواهم تا بگوئی ،بی پرده وراست

چه کنم اینک تا سزاوار تو باشم


جان دادن وبی نشان مردن بهائی نیست

چون طلب کرده تاجان نثار تو باشم


باری اگر نه توراست التفاتی امروز

خواهد آمد آن روز،که شرمسارتوباشم