ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
*جنید : -جنیدبامریدان ازمیدان بغدادمیگذشت ،سارق مشهوری که کوهستان های حومه شهر
را در زیرشمشیرخویش گرفته بود، برسرداربالابرده بودند، عبرت خلق را، جنیدپیش آمدوبرپای
اوبوسه زد! مریدان خروش کردند، گفت :برپای آن مردبایدبوسه دادکه درراه خویش تابدین جا
بالا آمده است!
*دکترشریعتی: رقت بارترین منظره ای که مرگ رانیزمیگریاند، التماس یک گرگ است! ناله ی
عاجزانه ی یک شیراست! نه، گریستن یک مرداست!.
=آدمی درزندگی همواره خودرامیپوشاند، همواره درزیرنقابی که به چشم دیگران زیبامیآید،
مخفی است، تنهادوجااست که هرکسی خودش است: بسترمرگ وسلول زندان.
=روح های اندک( کوچک )درادبیات وغزل وقصیده میمانند،دلهای محتاج تربزودی به عرفان
میرسند.
= تملک ویژه ی عشق های طبیعت است که اورابرای خودمیخواهد،"دوست داشتن"است که
اورابرای او میخواهد
= پدر به وظیفه عمل میکندوباعقل می اندیشد، مادربه عاطفه عمل میکند، بادل می اندیشد.
=آخرت گریزگاه کسانی است که ، یادردنیاچیزی نداشته اند ، یادنیارابه چیزی نگرفته اند.
=عمل معلول فهمیدن نیست، معلول ایمان است.بعدازعمل آنگاه بایدکوشیدتافلسفه احکام
فهمیده شود! هرمومنی بایدروزه بگیرد، نمازبخواند، نیایش کند، جهادکندو...وپس ازعمل
بیاندیشدکه چرا؟ اصل تقلیدوتعبدچنین است!!
*ناشناس : نظریاتی درخصوص فلسفه :
-گفتم این فلسفه وشعرچه باشد گفتادست وپایی شکل وآنگه نظربینایی
-حکیمان بخصوص مشاییون باعقل میاندیشند. عین القضات درموردآنها میگوید: آنهاشریعت
راعاطل مینهند و خودبه باطل میروند.
مشاء یعنی روندگان، چون این عقلیون درحال راه رفتن فکرمیکردند وبه تعلیم وتعلم مشغول
می شدند!.
-حلاج را بردارش میبردندوپرسیدند که عشق چیست؟ گفت: امروزبینی و فردابینی و پس فردا
بینی؛ آن روزش بکشتند! فردایش بسوختند! وپس فردایش خاکستربرآب دجله دادند!!!
-ممکن نیست درهردو رفتارمتناقض کسی صادق باشد.
*دکارت : من می اندیشم پس هستم
*کامو : من عصیان میکنم پس هستم *رب النوع هاو خدایان باستان : سرعت = فرفوریوس. زیبایی = ونوس
عظمت = زیوس عشق = بیاتریس
*دکترشریعتی: چقدراین جنس لطیف ازخشونت وسختی خوشش میآید! وقتی طرف رارام میبیند،
عصیان میکند، اماوقتی عاصی میبیند، رام میشود! درست به همین دلیل است که غالب مردان
متفکرودانشمندوفهمیده ازاین بابت گرفتارند!!
*مولانا : گفت پیغمبرکه زن برعاقلان چیره آید، نیزبرصاحبدلان!، لیک بر زن ابلهان چیره شوند!!!
" جز درحال عبور، فرصتی برای دیدارنیست"
***********
کجایی؟ ای رازمبهم روزگارانم ؟
که بی تو ،چه زمستانی شده بهارانم !
اگرنبودخاطره ی آن روزبارانی
چگونه سرکنم؟ این روزهای بی بارانم؟
گفته ای که چون میگذرد، روزگارمن؟
من که خود شمع بالین شب زنده دارانم
آه،دلم لبریز ابروهوای طوفانیست
خوشا مجالی دهد، دیده ی اشکبارانم
رفتی سوی کدام دخمه ی تاریک دگر؟
که گذاشتی من وشبهای بی قرارانم
دانی چه کرده بامن ؟ فرقت نابه هنگام؟
گرفته خواب زچشم ، من وپرستارانم
نمی ترسم ازعاشقی ودل لرزه هایش
که گردست دهد!من ازنسل سربدارانم
صورتکهای جعلیست! به هرطرف که بینی
کاش،که دوباره بینم، صورت سردارانم!
گفتی هرگزمگویید، این رازرا باکسی
آری، آنگه چه کنم ؟ باخیل رازدارانم
آراد، آنچه گذاشتی، ازعشق به یادگاری
باشد گره گشایی، درکاردلدارانم