نـازنیــنا،درجــوانـی،باتــوقـــراری داشــــــتم
بایـدعـالم میگــذاشتـم،تاسپس نـــگاری داشــتم
همـدمم بودمطرب ونی،نوشانوشم پیـالـه ی مـی
امروزم خوش بـودیاکه دی،عجب روزگاری داشتم !
هـرروزم قدر سـالی بود،غصـه امرمحــالی بود
دنیای بـی زوالـی بود، وه که چـه بهاری داشــتم
یادم آیـدراهــی شدم،آنـجاکـه توخواهی شدم
سرگشته ی "ماه"ی شدم،بس که بیقراری داشتم
دل آزاری معنا نداشت، علاقه انتهـا نداشـت
چون خودماندن چرانداشت، وه چه اختیاری داشتم!
همدلی پیدا شده بود، خوشبختی معنا شده بود
دنیایم رویا شده بود، دگر چه انتظاری داشتم ؟
هرآنچه خداداده بود، قسمت مانهاده بود
رضایت ازدلداده بود،نه اینکه ایثاری داشتم
گفته شده نیست روزگار، همواره بروفق مراد
آآه ، که باآن کوچ غریب ،چه شبهای زاری داشتم
تو که شوق بودن داشتی، تنهایم چرا گذاشتی؟
یارب دردلم چه کاشتی؟ مگرمن انکاری داشتم؟
اکنون این منم دلخسته، خاک غم برروی نشسته
آید آن روزکز غم رسته ، بازگویم که یاری داشتم!؟
پرکن پیاله را ،کین جام آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
این جامها که درپی هم میشود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب میربایدو آبــم نمی بــــــــرد!
من،باسمند سرکش وجادوئـــی شراب
تا بیکــــــران عالم پنــــدار رفته ام
تادشت پرستاره ی اندیشــــه های گرم
تامرز ناشناختــــه ی مــرگ وزنــدگی
تا کوچــه باغ خاطــره های گــریزپا
تا شهــریـــــــــــــادها
دیگرشــراب هم ،جــزتاکنــاربستــرخوابــم نمیبــرد!
هان ای عقــاب عشـــق !
ازاوج قلــه های مــه آلود دوردســت...
پــروازکن ، به دشت غم انگیـــزعمـــرمن
آنجــاببــرمــرا کــه شــرابـــم نمی بـــرد!
آن بی ستــاره ام کــه عقـابـــم نمی بـــرد!
درراه زنــدگـی
با ایــن همــه تــلاش وتمنــاوتشنـــگی
با اینـــکه نالــه میکشــم ازدل کــه : آب ... آب !
دیــگرفریب هــم ، به ســرابــم نـــمی بــــــــرد !
پــرکـن پیـــــــالـــــه را ...
چقدراززمانی، که دربود زمانی!
بباید زل زنیم، به جاییکه دانی!
که آیارسیده، پیامی ز ایکس(x)
یاگرفته تماس ، توشایدندانی!
اپلی های تازه،گوشی قراضه
فضای دوگیگی، یک جای پنهانی!
تماسهای صوتی، یاپاسخ نداده
ایمیل رسیده، این شد زندگانی!
زدست پیامک، کجاقایم شدن!
خدا، حق مارا زکی میستانی؟
مگربرسرما، کم ریخته مشکل
کزین باغ هردم بری میرسانی!
نمیدانم ایا می توان شد خلاص؟
گرکه داده های نوین رانخوانی!؟
اگرغافل شوی'تواین داده هارا
بس است تاکه ناگه ،هر از بر ندانی!
اگرخواهی یک، راه چاره بیابی
به روز باش جانا ، ورنه، عقب میمانی
گذشت آن زمانی، که چندین ماه وسال
نه پیامی ازیار، نه هیچ امتحانی !