ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آیدآن روزی که خاک ازخاک من برسرکنی
ترک من وقت وداع بادیدگان ترکنی
یک نگاه خیره خاکم را، پس آنگه پشت سر
تاکه مرگم رابرای خویشتن باورکنی
نیستم تا بنگرم درکوچه های بیکسی
زنده رویای مراباچهره ی مادرکنی!
زارچون ابربهاران برزمین باریده ام
گل نبودم که مرا بی اعتبارپرپرکنی
دوست دارم در شب خاموش سرد برکه ای
رازچشمان مراباچشم نیلوفرکنی
آه، دستان مرابیرون کن ازداغ وفا
تابه دفنی مهربان همتای یکدیگرکنی
به دشت سینه ام گویی، بهاری نونوارآمد
به لطف چشم مخمورت، دوباره بوی یارآمد
سمندسرکش عشقم، بسان موج دریایی
تطاول زدبه ساحلها، چومست وبی مهارآمد
ازآن روزی که دلدارم، به عشوه کردخریدارم
زهرسو فتنه وآفت ،چوسیل نابکارآمد
بگوای رهزن ایمان، به من ازجعدگیسویت
که دلبسته ی آن زنجیر، وه که باافتخارآمد
ندانستی که بعد تو، میان این شهرشلوغ
چه غم که میکشم به روز، چه شب که بیقرارآمد
صبابسوی یار،خبر، چون میبری که نداند
زدوریش قامت، دوتاشد،وغم به هزارآمد
سروش غیب سرداد ندا، که 'آراد' ازچه نالانی؟
چوبازلف سیاه او، پایان شب تار آمد!.