دل خســته وناشــادم، میــــدانی کی به دام افــتاد
هــمان لحــظه که چشمانش به چشم من خام افتــاد
ندانســتم ازآن مـژگان،رهـــــاگــرددتیری چــونان
که تاقــــلبم گیــردسـکان،امــورش در زمام افتــاد
مـراچنـدی نبود زان پـس،قبـله ی دل روسـوی کس
گوئــی کشــیدن نفس،باعشــقـش بردوام افــــتاد
بسی سـعی، تاشود حاصـل،بــگویم ای قـــــراردل
چراگشـتی زمــن غافـل؟ که لب بازازکـــلام افتــاد!
من سیــه چـــاره کنــون، زدسـت ایــن دل جـــنون
هــراس ازآن دارم فــــزون که کارم بازبه جـام افـتاد
صــلا،ای پیـــرفرزانـــه،بـــگشای تو باب میـــخانـه
کـه من ازفیـض جانانــه،دلم سخـت درلگــام افـــــتاد
مـگــوی ازداغ دیریــنم، چـــو رانده ی باغ بریــــنم
مهــبط به ایـن کویریــنم،کـو شایســته ی کرام افتاد
نــدانم مصـلحت است این،ویایــک بخت بــــدآئیـــــن
تــــوکل بایـدکرد ازایــن که شایـــدبخت به کام افتاد
شــــکرانه ی لطفـت خداکـه عشـــق شـدقسمـت ما
دگـرنـــخواهم کردگـناه! گــــرم خیال خام افـــــتاد!
نام. زیبایت راهـــرگزنشنیـده بودم!
نامت را می پنـدارم، ، این جهــان حق ناشنو ، هیچـــگاه نشنیده بود!
مردمان این پهـــناوردنیای وحشی، اما اکنــون به نامت افتخارمیکنند
ودربرابرعظـــمت واستواری فرزندانت، سرشرم وخجلت ازخویش
فرودمیآورند،گیرم روزهائی که میآیند،وبه کندی سرسختانه هم میآیند،
ویاشاید مه آلودوسیه فام ،همچون شب عاشورا ـ امابی فرصت رازونیازی،
باآفریدگارخویش، هم میآیند،آنگهتوبه ظاهر،پایان یافته باشی،امابه یقین وبه
گواه تاریخ،نام تو برآستانه ی بلندآزادگی وانسانیت تاابدوتاهنگامیکهانسانی
مانده باشدکه بخواهدبه آزادی نفس بکشد،حک خواهدشد،
ونیزنمادی ونشانه ای برای آنانکه جان شیرین به حریت وآزادگی بخشند،
بی هیچ اما واگری و با انتخاب آگاهانه ی مرگ محتوم خویش .
آری ،توبزررگی،توسترگی،توشگرفی،
تواینک برسرهرقله ی کوهت،نام دختری است وبرسرهرساختمان بلندت
نام مردیکه زهم بازشان نشناسد کسی، زان روکه هرکدام به شمایل
یکی اسطوره درآمده اند،که به هرزبان وهرفرهنگ، ایستادگی
واستواریش نامندومایه ی افتخاری جاودانند.
آری تو به این تهی جهان خسته وآدمیان به بالین مسلوک خویش نشسته ،
دگرباروچه زیبا، بازایستادن وبازرفتن راشناساندی، وبه یاد آوردی که
زودباشد هنوز،آری زودوشایدهنوزفرصتی مانده باشد،تابرمرگ رقت بار
ارزشهای انسانی ،شیون ولابه کنیم یاناگزیرباشیم به خاکش سپاریم.
که توباایثارجان زنان ومردان والا تباروبلندکردارت که گوئیا،
تنها و یابهترین انتخاب خداوند،برای حفظ آنچه درازل،بردوش آفریده اش
به امانت گذاشته بود،دراین روزگارنامردیهاونامرادیهاوچمبره ی زشتیهاو
قساوتهاوپلیدیهابرهرچه که نام ارزش ونیکوئی بتوان برآنگذاشت ،
بوده است،باری که بردوش انسان امروزسنگینی میکردراتوچـه بااقتدار،
توانستیبردوش گرفته وبه همه ی مردمان جهان،بقبولانی که همواره
میتوانباگذشت ومقاومت وهدیه ی جان ومال وفرزند،برآنچهشقاوت و
قساوت ودرنده خوئی وددمنشیوپلیدیش نامند،پیروزشدوچیره گشت.
وبحق که توباشهامت وبی انتظارهیچ کمکی،استیلاوبرتریت راتنها با
توان ایمان فرزندان شایسته ات درمقابل همه ی توش وتوان شروشیطان ،
وچشمان نظاره گرعالمیان، به عالمیان نشان دادی وبرماست که نامت را
برپرچمی که خود برافراشتی تا همیشه تا بودن بنگاریم وتکریم ورزیم.
نامت همیشه جاودان ومانا بماناد