-
شریعتی وفقر
1393/02/19 14:56
...فقر همه جا سر میکشد ...فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ... طلا و غذا نیست ...فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ...فقر ، کتیبهء...
-
شریعتی وموسیقی
1393/02/19 09:01
دکتر شریعتی و موسیقی می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول مطرح نکرد ؛ به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود : (( قولوا لا اله الا الله تفلحوا )) خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند !روزه چیست ؟ هیچ !حج ؟ اصلا ندارد...
-
جسارت*
1393/02/18 10:27
جسارتم رابه صداقتم ببخشید. من جسارتم راهیچگاه، صرف،"هیاهوبرای هیچ"، نخواهم کرد! پوچی، اندیشه های خالی! خالی، گلدان های ترک! ترک، دل های شیشه! تورم، کینه های تحقیر! تحقیر، قلبهای عقده! عقده ی،خالیان اندیشه! ******* آه،بیگمان افراشتیم، چتری سیاه چونان چون بلندیلدایی بی پگاه تارکش اما، شمع ها سوسوزنان شاهدانی...
-
زندگی خالی
1393/02/14 13:14
میروم تاگم شوم ازچشم تو . میروم تاکش نیابدخشم تو میروم تاخویش را پیدا کنم گرشودترک سرسودا کنم میروم تادفع صد بلا کنم با دلی خون شکوه ازدنیاکنم زانکه درسنت این عالم پیر باچه جرمی میشوندچندی اسیر؟ شایداینکه سالهادرپیش هم غرق دنیامیشویم زیاد وکم بی غم وبی دردوبی هیچ آرزو زندگیمان میوه ای بیرنگ وبو یا که بیخبر زحال دگران...
-
دوطاق ابرو
1393/02/14 12:24
من که هرگز نخواسته ام ، شانه کشم موی تورا پس زچه روی شانه کنم ، شب تابه صبح موی تورا؟ گرتاکنون نکرده ام ، گذربه کوچه ی دلت ؟ پس زکجاگذاشته ام ، وعده بسی کوی تورا؟ دربی وفایی هاچرا ، دلدادگان ناشکیب ؟ نسبت دهند معشوق را، به طعنه ای خوی تورا گرزخدا طلب کنم ، زیباترین صنع وجود ! به یک درنگ نشان کند، دوطاق ابروی تورا گرکه...
-
کاش بروی !
1393/02/12 22:32
کاش بروی! وبرای ما وبازی های بی دوزوکلکمان وقتی فضا پر واژه های آشنا، وعشق های رنگ باخته ازشرم وحیاست وچیزی بنام زندگی شاید ! آسمانی اما خالی ازمهتاب وستاره به یادگار بگذاری وآنگاه بربندی روی از: حکایت انتخاب ستاره ی بختمان وبیخبرشی از ، ناگهان سقوط یکی ستاره ی حزین که بود روزی، نشان ازمرگ دردآورعشقی درزمین کاش بروی...
-
هیلا صدیقی
1393/02/12 12:44
پابه پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز دوست همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری...
-
سکوت وهجران*
1393/02/08 07:16
طلوع سکوت ، به مثابه هجوم بی فرجام رویاهاست آغازگرو آفریدگه ، هستی مفرح آرزوهاست وشب این کهنه دریای آرامبخش ،ا ین سیاه ناپیداکران یادآورصادق وشهامت افزای ، ایجاد خاطره هاست درهجران بیگهش دانم، چه شبهاکه نخواهم خفت تاسحر به یاد لب شیرین عسلش ، لب لعلی نچشم باردگر درفرازبام تخت خواب تنهایی ، بی خواب وخورگشته ام برآویزم...
-
حافظ
1393/02/04 20:44
غلام نرگس مست تو ، تاجدارانند خراب باده ی لعل تو ، هوشیارانند توراصبا و مرا آب دیده شد ، غماز وگرنه عاشق ومعشوق ، رازدارانند ززیرزلف دوتا، چون گذرکنی بنگر که ازیمین ویسارت، چه سوگوارانند گذرکن چوصبا، بر بنفشه زاروببین که ازتطاول زلفت ، چه بیقرارانند نصیب ماست بهشت،ای خداشناس برو که مستحق کرامت ، گناه کارانند بیا به...
-
باران بیگی
1393/01/31 05:49
خوب است چشمانت, بگویند از جهانت با چشم حرفت را بزن! نه با دهانت آب و هوایت با کمی باران ،چهطور است؟ بگذار آرامش بگیرد ، آسمانت انگار از یک مادریم ، از بس شبیهاند موی پریشان من و روح و روانت چای خودت را میخوری و میروی زود. چای خودم را میخورم در استکانت. "باران بیگی" ، ز تنم تا تنش یک وجب بود. وقت چسبیدن...
-
؟
1393/01/30 04:58
-
ازآفتاب
1393/01/24 11:50
آه ای ابربی باران ، سایه ات را ازمن دریغ مدار تفتیدن را برنتابیدن ، محتاج حایلم می کند وتو ای آفتاب ظهرمرداد چنین بود، آیازمانه ؟ آن دم که من ناخواسته ! به قلمرو پهناورتوپای گذاردم هرگز،هرگز،یادم آید روزگارانی راکه پسرک کوچک ونحیف روستای "هیوند " ساعت فوتبالش را ،وقت دست کشیدن ازکارجورآورش ر ا رسیدن به زمان...
-
تبعید
1393/01/09 11:42
سراسر,شب را سراسیمه، تاسحرسرودم شاید! به پایانت برم! . اى غزل! اما نازنینم، آغازت بى پایان بود... ومن درهنگامه ی هبوط تنهایی جاودانه را آه ،با چه حسرت،به تماشا نشستم گویى،میدانستم زیر,بارنگاه,تاریخ! طعنه هاى تمام ناشدنى! و داورى، آرى،داورى,جاوید,فرزندانم تنهااین است سرنوشت محتوم من: " تبعیدى,خود خواسته"
-
به بهانه ی آمدن بها ر
1393/01/06 03:22
-
( خواب )
1392/12/26 09:19
چشم بر هم نهادم ، تا بیابم آرامشی را که در تمام روز از کف داده بودم لحظه ی نابی ، فارغ از هیاهوی روز و بی خود شدنی غمناک ... جهانی بود و من و تو و پرندگانی نا آشنا ، گویی هر کدام ، آوازه خوانی خوشنام که با هارمونی باد وباران ، بر سقف برکه و بید ، ترانه ی "عشق"می سرودند عجبا ! خاک این دشت فراخ وغریب ، سرمه ی...
-
سرود آشنا یی
1392/12/23 19:58
رویا آرزو حقیقت و ناباوری چها ر واژه ای که باورم شدند وبه شکرانه ی آنها به آفریدگارگل مریم به نماز ایستادم اینک یقین تا تو را باورت کنم به سپیده دمانی که جهان با گشایش چشم تو سبزینه ای از بهار به من هدیه میدهد و تو ای چشم همیشه بهار بتاب بر صحرای دل من تا فردا تا بودن تا همیشه ...
-
ﺑﺎﺗﻮﮐﻞ ﺑﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭ ﮐﻠﻤﻪ ﻭﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺳﺪﺍﺷﺖ ﮐﻠﻤﻪ
1392/12/23 02:13
ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭﺍ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﮐﻞ ﻭﺍﺳﺘﻌﺎﻧﺖ ﺍﺯﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﻴﮑﻨﻢ، ﺍﺯﺗﻮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻭﺩﻣﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻣﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﺪﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺿﺎﻳﺖ، ﻏﻴﺮﺗﻮ، ﻳﺎﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﻭﺩﻝ ﺁﺯﺍﺭی ﺍﺣﺪﯼ ﺍﺯﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ، ﮔﺎﻣﯽ ﺑ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻳﺎﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺧﻼﻑ، ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﻭﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﻢ ﺑﻨﮕﺎﺭﻡﭼﺮﺍﮐﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻡ، ﮐﻠﻤﺎﺕﻫﺪﻳﻪ ی ﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﻭﭼﺮﺍﯼ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﻣﻨﺘﺨﺒﺶ ﺩﺭﺍﻳﻦ...